جدول جو
جدول جو

معنی بچه مچه - جستجوی لغت در جدول جو

بچه مچه
(بَ چَ / چِ / بَچْ چِ مَچْ چِ)
از اتباع است. رجوع به بچه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ چَ / چِ / بَچْ چَ / چِ نَ نِ)
طفل مورد علاقۀ مادر.
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ / بَچْ چَ / چِ مُ دَ / دِ)
که بچه اش مرده باشد. ثکلی. (منتهی الارب) : مفرق، ناقۀ بچه مرده: مثل زن بچه مرده گریستن، سخت گریستن. بکاء کبکاء الثکلی.
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ / بَچْ چِ دَرْ رِ)
دهی از دهستان جرگلان بخش مانۀ شهرستان بجنورد، کوهستانی، گرمسیر. سکنۀ آن 558 تن، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بُ نَ مَ وِ)
دهی از دهستان منگرۀ بخش اندیمشک است که در شهرستان دزفول واقع شده است. و دارای 150 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج)
لغت نامه دهخدا
(کُ شَ دَ / دِ)
که بچه دهد. حیوانی که هنوز قابل زاییدن باشد. (ناظم الاطباء). که نتاج آرد. که بر تواند خوردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از بچه ننه
تصویر بچه ننه
((~. نَ نِ))
کنایه از آدم ترسو، بی کفایت و وابسته به دیگران
فرهنگ فارسی معین
تنبل، لوس، ننر، نازپرورد، نازپرورده، بی کفایت، نالایق، بی شهامت، ترسو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بچه محلی، هم محل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صدای ناشی از غذا خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
قدم برداشتن متزلزل و سست کودک
فرهنگ گویش مازندرانی
سخن در گوشی، بگو مگو
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای غذا خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی